کدخبر: ۱۰۱۳
۲۱ شهریور ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۰۶
چاپ
لینک کپی شد

دیداری کوتاه با غولهای سینمای کلاسیک – روسیه

سرگئی آیزنشتاین، نظریه‌پرداز چند وجهی

سینمای روسیه، با تاریخی غنی و پر فراز و نشیب، همواره یکی از تاثیرگذارترین جریان‌های سینمایی جهان بوده است. از جلوه‌های بصری خیره‌کننده و نوآوری‌های تکنیکی گرفته تا داستان‌های عمیق و فلسفی که روح انسان را به چالش می‌کشند، سینمای روسیه طیف وسیعی از تجربیات را به مخاطب ارائه می‌دهد.

ئایان - دوران طلایی سینمای صامت شوروی سابق  را می‌توان با ظهور چهره‌هایی چون سرگئی آیزنشتاین و نظریه‌های انقلابی او در مورد «مونتاژ شورشی»، سینما را به عنوان یک ابزار قدرتمند سیاسی و اجتماعی معرفی کرد. فیلم‌هایی مانند «رزمناو پوتمکین» نه تنها از نظر بصری شگفت‌انگیزند، بلکه تأثیر عمیقی بر تاریخ فیلمسازی گذاشتند.

در دوران پس از جنگ جهانی دوم و در طول دوران شوروی، سینما به یکی از ابزارهای اصلی دولت برای بیان ایدئولوژی و همچنین بازتاب زندگی روزمره مردم تبدیل شد. با این حال، حتی در چارچوب محدودیت‌های آن دوره، کارگردانان بزرگی ظهور کردند که توانستند با ظرافت و خلاقیت، داستان‌هایی ماندگار خلق کنند.

پس از فروپاشی شوروی، سینمای روسیه وارد دوران جدیدی شد که با آزادی بیان بیشتر و همچنین چالش‌های اقتصادی همراه بود. سینماگران این دوره به سراغ سوژه‌هایی رفتند که پیش از این تابو محسوب می‌شدند و به کاوش در تاریخ معاصر و مسائل اجتماعی پرداختند.

 نظریه‌پرداز چند وجهی

سرگئی آیزنشتاین (Sergei Eisenstein) یکی ازستون‌های اصلی سینمای مدرن به حساب می‌آید. او فقط یک فیلمساز نبود، بلکه یک نظریه‌پرداز بزرگ و یک هنرمند چندوجهی بود که سینما را فراتر از سرگرمی صرف می‌دید.

شاید جالب‌ترین نکته در مورد آیزنشتاین، نظریه «مونتاژ» او باشد. او معتقد بود که سینما با کنار هم قرار دادن نماها، معنایی جدید خلق می‌کند که از تک‌تک نماها فراتر می‌رود. این ایده مثل این است که شما قطعات پازل را کنار هم بگذارید و تصویری کاملاً متفاوت از قطعات تکی بسازید. او این کار را «مونتاژ برخوردی» نامید؛ یعنی برخورد دو تصویر یا دو مفهوم برای ایجاد یک ایده سوم. مثلاً، اگرصحنه‌ای ازخشونت را کنار صحنه‌ای ازطبیعت آرام قرار دهید، می‌توانید احساسات پیچیده‌ای را درمخاطب برانگیزید.

معروف‌ترین اثر او، «رزمناو پوتمکین» (Battleship Potemkin) محصول ۱۹۲۵ است که هنوز هم به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما شناخته می‌شود. صحنه «پله‌های اودسا» در این فیلم، نمونه بارز نبوغ آیزنشتاین دراستفاده از مونتاژ است. او با برش‌های سریع، زوایای دوربین غیرمعمول و ریتم تند، احساس وحشت و هرج و مرج را به شکلی استادانه منتقل می‌کند. این صحنه آنقدر تاثیرگذار بود که بعدها در فیلم‌های بسیاری مورد اقتباس و ارجاع قرار گرفت.

برچسب: #آیزنشتاین
#سینمای_کلاسیک
#سینمای_روسیه

آیزنشتاین همچنین به سینما به عنوان یک ابزار برای «تأثیرگذاری بر توده‌ها» نگاه می‌کرد. در دوران شوروی، سینما نقشی سیاسی و ایدئولوژیک پررنگ داشت و آیزنشتاین با نظریاتش، به انقلابیون کمک کرد تا سینما را به خدمت اهدافشان دربیاورند.

اوهمچنین در پروژه‌های دیگری مانند «اکتبر» (October: Ten Days That Shook the World)  و«جنبه گرا»

(The General Line)  نیز تجربیات نوآورانه‌ای در زمینه مونتاژ و فرم سینمایی داشت.

نظریه مونتاژ: سینما، زبانِ برش‌ها

آیزنشتاین مونتاژ را فقط یک تکنیک تدوین نمی‌دانست، بلکه آن را زبان سینما می‌نامید. او معتقد بود که مونتاژ، نیروی محرکه‌ی سینماست و می‌تواند احساسات، افکار و ایده‌های پیچیده‌ای را به مخاطب منتقل کند. این ایده در تضاد با مونتاژ کلاسیک هالیوود بود که بیشتر بر«پیوستگی نامرئی» و روان بودن روایت تمرکز داشت.

آیزنشتاین چهار نوع اصلی مونتاژ را معرفی کرد:

  1. مونتاژ جاذبه‌ای (Attraction Montage): این همان مونتاژ برخوردی است که در موردش صحبت کردیم. یعنی کنار هم قرار دادن دو قطعه‌ی سینمایی که از نظر مفهومی یا بصری با هم در تضاد هستند تا یک «جاذبه» یا «برخورد» معنایی ایجاد شود. مثلاً، نمایش نمایی از گرسنگی در کنار نمایی از ثروت، تضاد طبقاتی را برجسته می‌کند.

  2. مونتاژ ریتمیک (Metric Montage): در این نوع، تمرکز بر ریتم و سرعت برش‌هاست. ریتم می‌تواند تند یا کند باشد و بسته به موضوع صحنه، احساسات متفاوتی را منتقل کند. مثلاً در صحنه‌های اکشن، ریتم تند هیجان را افزایش می‌دهد.

  3. مونتاژ تونال (Tonal Montage): اینجا تمرکز بر«حس» یا «فضا»ی نماهاست. با کنار هم قرار دادن نماهایی که حس و حال مشابهی دارند (مثلاً غم‌انگیز یا شاد)، یک «لحن» کلی در صحنه ایجاد می‌شود.

  4. مونتاژ ارگانیک (Overtonal Montage): این نوع، ترکیبی از مونتاژ ریتمیک و تونال است. جایی که ریتم و لحن در کنار هم کار می‌کنند تا یک تأثیر پیچیده‌تر و قوی‌تر ایجاد کنند.

آیزنشتاین با این نظریات، سینما را از یک سرگرمی صرف به ابزاری برای تفکر و تأثیرگذاری تبدیل کرد. او نشان داد که چگونه با چیدمان دقیق نماها، می‌توان مخاطب را به سمت برداشت‌های خاصی هدایت کرد.

سینما به عنوان ابزار سیاسی و اجتماعی: روایتگری برای انقلاب

در دوران شوروی، سینما نقشی کلیدی در ساخت هویت ملی و تبلیغ ایدئولوژی کمونیستی داشت. دولت شوروی به قدرت عظیم سینما در اقناع توده‌ها پی برده بود و از آن به عنوان یک «دستگاه دولتی» استفاده می‌کرد. آیزنشتاین، که خود از حامیان انقلاب اکتبر بود، این پتانسیل را به خوبی درک کرد.

فیلم‌های او، به خصوص «رزمناو پوتمکین» و «اکتبر»، نه تنها از نظر فرمی نوآورانه بودند، بلکه در خدمت روایت تاریخ و ایدئولوژی شوروی قرار داشتند. «رزمناو پوتمکین» شورش ملوانان را به تصویر می‌کشد و آن را به عنوان نمادی از مبارزه علیه ظلم به نمایش می‌گذارد. در «اکتبر»، او تلاش می‌کند تا انقلاب بلشویکی را با شکوه و عظمت بازسازی کند.

اما این استفاده سیاسی از سینما، پیچیدگی‌های خاص خودش را هم داشت. گاهی اوقات، هنرمندان مجبور بودند آثارشان را با معیارهای ایدئولوژیک تطبیق دهند. با این حال، حتی در این چارچوب، آیزنشتاین توانست خلاقیت و سبک منحصر به فرد خود را حفظ کند و آثاری خلق کند که هم از نظر بصری خیره‌کننده بودند و هم پیام‌های اجتماعی و سیاسی قدرتمندی را منتقل می‌کردند.

در واقع، آیزنشتاین نشان داد که چگونه سینما می‌تواند ابزاری قدرتمند برای «آگاهی‌بخشی» و «تغییر اجتماعی» باشد، حتی اگر این فرآیند در بستری سیاسی صورت گیرد. او سینما را ابزاری برای «آموزش» و «بیدار کردن» توده‌ها می‌دانست، نه فقط برای سرگرمی.

پربیننده ترین

آخرین اخبار