کدخبر: ۱۰۶۳
۲۵ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۰۰:۵۴
چاپ
لینک کپی شد

آهنگ‌های بزرگ در دل خیابان‌های کوچک شهر؛

زندگی و هنر یک ویلون نواز سنندجی

راشد وکیلی، ویلون‌نواز سنندجی، موسیقی کلاسیک را نه در تالارهای پر زرق‌وبرق، که روی سنگفرش خیابان‌ها به جان می‌آورد و با سازش به مردم حال خوب هدیه می‌دهد. او از مبارزه با پیش‌داوری‌ها و نگاه محدود جامعه تا آرزوهای بزرگ روی صحنه‌های بین‌المللی می‌گوید و نشان می‌دهد که موسیقی واقعی مرز نمی‌شناسد. اجرای خیابانی او آینه‌ای است از استعدادهای نادیده گرفته‌شده شهری که مدعی خلاقیت موسیقایی است.

گفت و گو از؛ مرتضی حق بیان - افشین ارشدی

ئایان-راشد وکیلی، متولد ۱۳۷۰ سنندج، با لیسانس نقشه‌برداری از دانشگاه صنعتی اصفهان، قدبلند و لاغراندام، پیش از آن‌که حرف بزند فقط آرامشش را دیده بودم؛ اما وقتی شروع به صحبت کرد، ادب و عمق نگاهش را شناختم. میانه‌ی گفت‌وگو خوشحال شدم با هنرمندی روبه‌رو هستم که سواد موسیقی دارد؛ و در پایان، حسرت خوردم که چه استعداد بزرگی در شهر من بوده و من بارها بی‌اعتنا از کنارش گذشته‌ام. چه استعدادها و نخبگانی دیگر شاید همین‌گونه در خیابان‌های شهرم نادیده گرفته شوند. گفت‌وگو با او آینه‌ای‌ست از تناقض‌های جامعه‌ای که نوازنده‌اش را تحسین می‌کند، اما گاهی از کنار او بی‌تفاوت عبور می‌کند.

کافه «الهمراء» با نورهای گرم، دیوارهایی پوشیده از طراحی‌های چشم‌نواز و فضایی آرام که هر گوشه‌اش چیزی برای دیدن دارد، دقیقا همان‌جایی بود که گفت‌وگو با راشد وکیلی باید اتفاق می‌افتاد. محیط و سوژه بی‌هیچ فاصله‌ای کنار هم نشسته بودند؛ فضایی که نه خسته‌کننده بود و نه یکنواخت، درست مثل گفت‌وگوی ما.

موسیقی را در چه سنی شروع کردی و چه وقت کاملاً برایت جدی شد؟
موسیقی از همان بچگی برای من جدی بود، اما به دلیل باورهای غالب جامعه مجبور شدم صبر کنم تا به سنی برسم که بتوانم خودم انتخاب کنم. از کودکی عاشق پیانو بودم و در خانه‌مان انواع کاست‌های موسیقی کلاسیک، راک، الکترونیک و غیره وجود داشت. متأسفانه فرهنگ غالب جامعه ما کسی که موسیقی را به عنوان شغل انتخاب می‌کند، جدی نمی‌گیرد و به اصطلاح به او می‌گویند «مطرب». هرچند مطربی هم شغل بدی نیست، چون کارشان شادی بخشیدن به دل مردم است و از این منظر ارزشمند است.
به همین دلیل مجبور شدم تا ۱۸ سالگی صبر کنم، بعد با پول توجیبی‌ام سازی خریدم. آن زمان شبکه‌های اجتماعی مثل یوتیوب وجود نداشت تا به دنیای بزرگتری از موسیقی دست پیدا کنم. چند سی‌دی از نوازندگان بزرگ دنیا پیدا کردم و بارها و بارها آنها را نگاه و گوش دادم. هیچ کس راهنمای من نبود، هیچ کس مرا به کلاس آموزشی نمی‌برد. حالا اما شرایط فرق کرده؛ پدر و مادرها برای آموزش فرزندانشان هزینه می‌کنند و حتی گاهی سازشان را تا جلوی کلاس حمل می‌کنند. من اما به سختی آموزش دیدم و حرف و متلک‌های زیادی شنیدم.

چطور شد که در خیابان ساز می‌زنی؟
قبل از نواختن در خیابان، با ارکستر فیلارمونیک سنندج بین سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۲ همکاری داشتم و چند اجرا با گروه داشتم. بعد از منحل شدن ارکستر، به تهران رفتم و چند سال با ارکستر تهران کار کردم و مدتی هم به تدریس مشغول بودم. در تهران برای اولین بار در خیابان اجرا کردم.
در آن زمان ساز زدن در خیابان‌های سنندج سخت بود؛ حتی موی بلند سرم هم برای مردم عجیب بود و گاهی متلک می‌گفتند. امروز برخوردها بهتر شده، اما هنوز نگاه‌ها و برخوردهای نامتعارف وجود دارد. واقعاً از مردم سنندج گله‌مندم؛ شهری که به عنوان «شهر خلاق موسیقی» شناخته شده، باید نگاهش به موسیقی و نوازندگان بهتر باشد. اعتبار موسیقی این شهر مرهون استادانی چون عباس کمندی و دیگر بزرگان است که رنج زیادی کشیده‌اند تا نام سنندج در عرصه موسیقی شناخته شود.

اجرای موسیقی در خیابان آسان است؟
اصلاً آسان نیست. اجرای موسیقی خوب در خیابان پارامترهای زیادی دارد؛ گاهی سروصدا آنقدر زیاد می‌شود که حتی صدای ساز خودم را نمی‌شنوم و نمی‌دانم در کدام بخش اجرا هستم. با این حال، این سختی‌ها زیبایی خاص خود را دارند، زیرا می‌توان حتی برای چند دقیقه حال خوب به مردم هدیه داد.

کدام خیابان‌های تهران اجرا کرده‌ای؟
کدام خیابان اجرا نداشتم، تقریباً در همه خیابان‌ها و مکان‌های شناخته‌شده: باغ فردوس، قیطریه، میدان صادقیه، خیابان انقلاب، تاتر شهر، سی تیر و بسیاری کافه‌ها و رستوران‌ها. با هنرمندان بزرگی مانند لوریس چکناواریان و سهراب کاشف هم نشست و برخاست داشته‌ام.

روی سن اجرا داشتی؟
نه، متأسفانه هزینه اجاره سالن‌ها بسیار بالاست و هیچ حمایتی نمی‌شود. حتی وقتی به سینما بهمن رفتم تا اتاقی برای تمرین بگیرم، به من ندادند. با این حال دوست دارم مردم قطعات بزرگان موسیقی دنیا را بشنوند و ارتباط مستقیم با آنها داشته باشم.

بازخوردها از اجرای خیابانی در سنندج چطور بود؟
از اول بهار ۱۴۰۴ شروع کردم. روزهای اول کسی توجهی نمی‌کرد و حتی برخی مسخره می‌کردند. اما کم‌کم وضعیت بهتر شد. هنوز بازخوردها یک به صد است و خیلی بندرت پیش میاد کسی با من از آهنگسازان بزرگ دنیا صحبت ‌کند. جالب اینکه کسانی که خودشان ساز دارند، گاهی بی‌اعتناتر از مردم عادی هستند و با بی‌محلی عبور می‌کنند. و تمام تلاش‌شان این است اجرای من رو نبینند و نشنوند.

برخوردی پیش آمد که روحیه‌ات را تحت تأثیر قرار دهد؟
یک روز پیرمردی وسط جمع آمد و با صدای بلند گفت: «این چیه می‌زنی؟ یک آهنگ خوب بزن!» منظورش آهنگ‌های کوچه‌بازاری بود. من او را کنار خودم آوردم و ازش درباره دستگاه‌ها و آهنگسازان بزرگ دنیا پرسیدم. وقتی نتوانست جواب بدهد، گفتم: «چرا سعی می‌کنی حال من و مردم را خراب کنی؟» بعد سرش را پایین انداخت و رفت. گاهی هم افراد می‌آیند و تشکر می‌کنند و می‌گویند فضا را عاشقانه کردی، انگار خیابان‌های فرانسه است.

از حس اجرای موسیقی در شلوغ‌ترین خیابان‌ها بگو.
لذتبخش است. اگر روزی ازم بپرسند برای شهر و مردم چه کرده‌ای، می‌گویم: «آمدم کف خیابان بهترین قطعات موسیقی را برای شما اجرا کردم.» من سعی می‌کنم موسیقی ناب اجرا کنم تا مردم با موسیقی درست و حسابی آشنا شوند. ولی شما من رو ندیدید. اونموقع من از آنها می‌پرسم شما برای ما چه کردید؟

تفاوت موسیقی خوب با موسیقی سطح پایین چیه؟
شنیدن موسیقی سطح پایین، رفتار و نگاه آدم‌ها را به سمت منفی تغییر می‌دهد. کسانی که آثار بزرگان مانند بتهوون یا چایکوفسکی گوش می‌دهند، بیشتر به سمت مطالعه کتاب‌های خوب می‌روند و رفتارهای ناهنجار انجام نمی‌دهند. موسیقی خوب، حال نوازنده و شنونده را همزمان ارتقا می‌دهد. به نظرم کسانی که رفتارهای ناشایست انجام می‌دهند، توی خیابان نعره می‌زنند، به حق دیگران تعرض می‌کنند. به دلیل این است گوش‌شان موسیقی خوب نشنیده.

خودت چه تعریفی از موسیقی خیابانی داری؟
موسیقی خیابانی گدایی نیست، همان اجرای روی سن است با این تفاوت که نوازنده و خواننده بین مردم هستند. نباید نوازندگان خیابانی را به چشم حقارت دید. اگر سواد موسیقایی مردم بیشتر شود، متوجه می‌شوند چه هدیه ارزشمندی دریافت می‌کنند.

درآمدت خوب هست؟ راضی هستی؟
نه، درآمدم خوب نیست. با وجود تمام زحمتی که می‌کشم، پولی که در یک روز درمی‌آورم حتی به قیمت یک بلیط یک سانس کنسرت سطح پایین و آبکی هم نمی‌رسد.

از رویاهایت در موسیقی بگو؟
( نفس عمیقی کشید، غم پنهانش آشکار شد،) دوست دارم یک اجرای بزرگ صد هزار نفره برگزار کنم و اگر در سنندج باشد، عالی است.

در مورد سنندج به عنوان شهر خلاق موسیقی چی داری بگی؟
موسیقی مرز ندارد. ما در کردستان «چلیست»، نوازنده حرفه‌ای «کنترباس»، «گیتاربیس» و «درامز» نداریم. جای سازهای بادی مانند «آبوا»، «کلارینت»، «تومبا» و «فاگون» خالی است. از شهر خلاق فقط اسمش رو داریم. متاسفانه در ایران فقط به تعداد محدودی ساز توجه می‌شود. مردم بیشتر دنبال گیتار، ویلون، سنتور و گاهی پیانو و چند ساز دیگر می‌روند. این یک چرخه تکراری است.

معمولا چه قطعاتی می‌نوازی؟ آهنگ مورد علاقه‌ات چیه؟
همه سبک‌ها، حتی عام پسند، اما بیشتر پاپ کلاسیک. هر قطعه‌ای که می‌نوازم اصول موسیقی درست را رعایت می‌کنم.

آهنگ مورد علاقه‌ام «بسامه موچو» از آندریا بوچلی. این آهنگ مثل قطره‌ای رنگ درون آب است که آرام و زیبا پخش می‌شود. چون بهم اعتماد به نفس می‌دهد. بعد از اجرای آن به خودم می‌گویم حالا با خیال راحت هر آهنگی بنواز.

ساز تخصصی‌ات چیه؟
ویولن. احساسی که هنگام لمس سیم‌ها تجربه می‌کنم، فقط نوازندگان ویولن درک می‌کنند. ویولن ساز کامل و عجیبی است و مدیون کسانی هستیم که در تکامل آن نقش داشتند.

تا حالا پیش آمده خودت ساز درست کنی؟
دوست دارم اما حوزه‌اش خیلی متفاوت و زمان‌بر است. تمرکز روی ساخت ساز برایم ممکن نیست و نمی‌خواهم از مسیرم منحرف شوم.

پیامت برای علاقمندان موسیقی به ویژه جوانان؟
به پدر و مادرها می‌گویم: بچه‌هایتان را لوس نکنید و موسیقی را تفریحی نبینید. نگاه کنید چگونه در کشورهای توسعه‌یافته بچه‌ها حتی در سن سه یا چهار سالگی تحت فشار آموزش می‌بینند و در ده سالگی در مسابقات جهانی افتخارآفرینی می‌کنند. نوازندگانی از شرق آسیا داریم که در سن ده سالگی در اروپا «پاگانینی» (نیکولو پاگانینی Niccolò Paganini ویولونیست وآهنگسازنابغه‌ی ایتالیایی قرن نوزدهم) تدریس می‌کند.

سخن آخر:
می خوام به مردم بگویم، گوش دادن به موسیقی را به هیچ چیز ربط ندهید؛ نه اقتصاد، نه فقر و نه هیچ عامل دیگر. خیلی از آهنگسازهای بزرگ دنیا در فقر و نداری مردند تا اثری خلق کردند. سرچشمه شادی و لذت موسیقی از غم و اندوه می‌آید. گاهی به من می‌گویند شاد بزن، من دقیق نمی‌دانم منظورشان از شاد نواختن چیه، ساز دست من ویلون است، شاد نواختن در ویولن شش و هشت نیست، بلکه در صدای خود ساز است که بالاترین حس خوش را ایجاد می‌کند. از مردم می‌خواهم؛ به موسیقی خوب گوش بدید، حتی پنج دقیقه موسیقی کلاسیک در روز، روح انسان را جلا می‌دهد. گوش‌تان را فقط به صداهای معمولی عادت ندهید، گاهی به صدای پاواروتی (لوچیانو پاواروتی خواننده‌ تِنور اپرا ایتالیایی ) گوش دهید تا معنای واقعی صدا را درک کنید. بعد از شنیدن موسیقی خوب دیگر به هر کنسرتی نمی‌روید، دیگه اجازه نمی‌دهید، هم جیب تان را خالی کنند، هم روح و روان‌تان تخریب شود. آخر سر هم به شعورتان توهین کنند.

پربیننده ترین

آخرین اخبار