کدخبر: ۱۰۵۴
۱۱ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۱۰:۰۴
چاپ
لینک کپی شد

چیزبینی: جستجوی زیبایی و حقیقت در میان مرزهای وجود و عدم

نقطه آغاز و پایان دایره

بررسی مفهوم “چیزبینی” ؛ به عنوان یک واکنش فلسفی به دوران معاصر، در جستجوی زیبایی و حقیقت در لابه‌لای مرزهای هستی و نیستی. این فرآیند آفرینش و بازسازی معنا با تأکید بر تصادف و انتخاب در دنیای مجازی و هنری توصیف می‌شود. در نهایت، ارتباط متقابل میان کلام و وجود، و تأثیر آن بر تجربه انسانی.

بقلم: سعید صراف معیری*

(اختصاصی ئایان خبر)
بخش دوم

دوری از مفهوم در متن و دوری متن از مفهوم. چیزبینی نه خودكاری‌ست و نه اختیاری و نه جذبه‌هایی ارادی و یا اراده‌ای مجذوب جذبه‌اش از سرگردانی و عدم رسیدن به زیبایی و زیباشناختی‌ست. اراده‌اش هم از شور و هم از شعور است. در چیزبینی هر متن نه تنها به داد زبان می‌رسد بلکه آفریننده زبان است و می‌خواهد خودش موضوع خودش باشد. یک بکارگیری کلام در بازی وحشی تشعیر بدون قطعیت و به قصد كشف حیرانی در زیبایی خشونت عتیقه‌ای بدور از بوی باستانی و بدون جابجا کردن واقعیت با اراده و به قصد بازسازی و آفرینش در متن نه تصویری از اشیا و نه منظری از علت غایی آنها و عواملی را كه بدین‌گونه وام می‌گیرد درجایی دوردست با فاصله‌ای از واقعیت رها می‌کند با توجه به انرژی کلام و جایگزین کردن آن با جادوی عجیب واژه‌ها که درغفلتی غریب‌اند و به فراموشی می‌سپرد. چیزبینی بر مهم‌ترین مولفه‌های خویش و تعریف درست آن در مواقعی انقلابی است زیرا یک واکنشی‌ست به دوران شکل‌گیری‌اش و داستان‌های چیزبین‌ها در انواع هنر و علم و فلسفه. حماسه‌های دوره‌ی خودش به قصدچیزبینی در ادبیات.

سکانس مفقوده... از پرسپکتیو زبان

در تقارن‌های مکرر زایش و آفرینش و درموازات عینیت بخشی بدون آنکه صورت‌های کلامی زبان را درسیطره‌ی خویش قرار دهد. کلیتی موضوعی در فرایند شبکه‌یی اجزا را تدریجا و وجود را پوششی ماهیتی می‌دهد. همانند شبکه‌ای که درعدم قطعیت جریانی هولوگرامیک را معنایی می‌بخشد به حقیت غایی خویش ازمسیرهای متفاوت پیله تا آرزوی پرواز نمابندی‌های پلانی تا سکانس‌های موضوعی دستگاه‌ها به قصد انسجام متن که با کلی‌نگری موضوعی و بخش بخش‌سازی در شیوه وجود را پوشش می‌دهد تا خلقت در بداهه‌ها امکان پذیرشود. یک نیستی‌سازی از هستی و یک هستی‌سازی درمرگ نیستی.

نیامدنی به مقصد در زمانی از پیش تعیین شده و انتخابی برمبنای تاس‌های تصادف و بر اگاهی از گذشته که آینده را همزمان در خود دارد و حال را به تعینی قراردادای می‌دهد بی‌آن‌که قطعیتی بر بودنش باشد. چونان نامه‌ای که فرستاده نمی‌شود. اما وجودش بر گذشته متعین است و در آینده ماهیت می یابد و نیامدنش درهمان زمان پیش بینی شده برنرسیدنش دلالت دارد.

چونان قطاری که بر ریل‌های وجود هجوم می‌آورد بر ایستگاهی متعین از آب و ماسه اما وجود یکسان است. آشنایی‌هایی صورت می‌گیرد بدون مالکیت و نسبت آشنایی و خویشاوندی اما تمامی این عناصر درهمین حضورو توقف صورت می گیرد. وجود و عینیت آن ارزشمند می‌شود. اجزاء سرجایشان قرارمی‌گیرد. اما درمسیرهای معین بدون آن‌که ارتباطی تعریف شده وجود داشته باشد و تمامی اجزا درحرکت هستند. تا این ریسندگی تجسد رویا را امکان پذیرسازد. اجزا حتی ملاقات‌هایشان درهمین هولوگرام‌ها صورت می‌گیرد و تعین از اذهان آغازمی‌شود.

جایی خارج از دسترس ما و دربهشت ازدست رفته‌ی احتمالات بر پویایی و بداهه‌ی تصادف اما انتخابی ازحالت‌های ممکن درشانسی که ریختن تاس‌ها آن را ممکن می‌سازد. همانجا که غربت کلام آغازمی‌شود و مرگ پدیده‌ها بدون هیچ اغراقی جمع وجورکردن هر فرایند زبانی بنظر ناشیانه می‌آید. کشتن معنا بدون نظم و نظام و تجربه انجام می‌گیرد و هرعمل تمرینی‌ست مشابه انجام وآغازی در بار اول صرف نظر از پیروزی مولف که درجای خود قابل تامل است. شکست‌ها نمود متقابل دارد. مانند تیرهای به خطا رفته و تلاش‌های مجددی که همیشه از سرگرفته می‌شود. با ذهنیتی ازکلیت که تجسد کلام آن درلحظه شکل می‌دهد. بردارهای خطی زمان درهم ریخته است و تا مرز نابودی وعدم قطعیت خود را تعریف می‌کند.

یک شروعی چون مفهوم زایمان که آغازش در باروری تخمک‌ها معنا پذیری خودش را به نیستی تدریجی هستی می‌بخشد. قلب‌های هرسطردرون پوسته‌ی تخم‌های معنا می‌تپد. اسكلت نوزادها رشد می‌كند و به موازاتی و در یک همزمانی برگ‌چه‌هایی در افق تنومندی درختانی مالک می‌شوند و زوال درهستی یک مفهوم به گونه‌ای دیگرانجام می‌شود. هیچ‌گاه پنداری بر اقتدار مرگ سوژه نیست. چون پیدایش در لحظه خود دلیلی برمقتدر نبودن آن است در این فرایند زندگی‌ای پیدا نمی‌شود كه دست‌كم یك لحظه جاودان نبوده باشد.

اما در نظام ساختارمجازی که به ضرورت جانشینی، تصادف، جهل بدان زندگی داده است. همانند یک بازی کامپیوتری که هر انتخابی پایانی محتوم را در ذهن برنامه‌نویس موجب شده و آن را در هولوگرام‌های برنامه‌نویسی کدینگ نموده است. هرگونه گزینش نوعی انتخاب است از تصادف‌هایی در شانس و هرعمل یا رخداد روایتی که جز به سرمنشا خود، به هیچ چیز دیگری نمی‌اندیشد، و انتخاب‌ها همان بیان واضح هر زندگی به حساب می‌آیند که با انتخاب آغاز می‌شود نیستی احتمال انتخاب‌های دیگر را رقم می‌زند و فضای بوجود آمده برای مخاطب چونان کسی که آن بازی کامپیوتری را آغاز می‌کند. گستره‌ی وسیع گزینش‌های بعدی را به انتخاب مخاطب باز می‌گذارد و مخاطب حتی می‌تواند به آغاز متن برگردد و گذشته‌ای را که وجود ندارد به آینده‌ای که خود می‌سازد، پیوند زند و تمامی دیوارهایی که مولف درانتخاب‌های خویش ساخته است را فرو ریزد و دیوارهایی خود را احداث کند برای سایر برداشت‌ها و گستره‌های دریافتی دیگر چون خود نیز اسیر این قانون دل‌پذیر و سحرانگیز بداهه و عدم قطعیت می‌شود و درون و بیرون را در موازات هم معنا می‌کند این همزمانی گاه تجلی حقیقت با رخدادی یکسان است. دژاووها در نیست درون با هستی بیرون و بالعکس یگانگی را تجربه می‌کنند و هر فاصله از تجلی حقیقت آغاز خیزش موجی درونی‌ست که ساحلی در بیرون انتظارش را می‌کشد تا در فاصله‌ی آغازی دیگر انجام ومرگ خود را نظاره کند مرگی که حاصلش پروازی‌ست و این همزمانی هستی و نیستی مرگ کرم‌ها را با وجود پروانگی می‌آغازد. گسست‌ها آغاز شکل‌گیری پارادوکسیکال سرگشتگی در روایت است. محسوساتی که آغاز شناخت را رقم می‌زند و در پیوند با فراحس پوششی حقیقی به واقعیت می‌دهد یک جبر ناگزیر ازساختن دوباره‌ی آنچه که هم زمان با پیشروی علم به مرگ جهل منتهی می‌شود و این مرگ روایتی غریب با خود می‌آورد ضرورتی که چون بر وجودش آگاه نبودیم منشا آن را دربیرون می‌جستیم و اما با شناخت توانایی درون این مجازی‌سازی و سازندگی و نوزایی افسانه واسطوره را آغاز می‌کنیم و طنابی که خدایان آویخته بودند تا راه ورود بشر به عرصه‌ی آن‌ها باشد «افسانه‌ی آفریقایی کامونو» و با شعور و فرا دریافت‌های مدرنیته قطع آن را اعلام کرده بودیم. مجددا و این بار قطورتر بافتن آغاز می‌کنیم و پوسته‌ی شعریت بر اتمی می‌نشانیم که هسته‌اش بر موسیقی بنا نهاده شده است.

این نوع ساختار و آفریدن درفاصله‌یی بعید از آرمانگرایی‌ها ایدئولوژیک قراردارد. اما ذاتی عارفانه مبتنی بر طنز دارد. طنزی که درشتی و نیز بزرگی کلام آن را ضرورت می‌بخشد. هر واقعیتی در توالی‌های مکرر با واقعیات درلحظه تجلی‌سازحقیقت می‌شود و این فرا زبان خلق می‌شود. یک شیوه و یک الگوریتم بیانی که قراراست تمام زبان‌های دیگر را بخواند. چون هسته‌ی موسیقایی دارد. چونان سیستم عاملی برای کامپیوتر مغز واحساس انسان و تمام زبان‌ها براساس این سیستم عامل خوانده می‌شود و تدریجا کلام درمرگ خود متولد می‌شود. بریل می‌شود بر ادراک نابینا اشاره می‌شود برشناخت ناشنوا ولال در رفت و برگشت‌ها بر اثر نیستی و هستی زندگی ومرگ تدریجا موضوع تعیین می‌پذیرد و انتظار تبدیل به پرسش‌های مکرر می‌گردد و متن پس ازحضور و غیابی درحقیقت و موسیقای انتزاع و بی‌زمانی روح درکالبدش دمیده می‌شود و اما آغاز فرم در شکل معنا و عملکرد شیوه‌ی روایت در لحظه بوجود می‌آ‌ید مرزی بین محتوا و فرم وجود ندارد و معنا همانند یک واسطه‌ی بی‌تاثیر«حضور در لحظه و تکرار و تعیین درانات به هستی او نیستی دائم می‌بخشد» تدریجا ضرورت حضورخویش را فراموش می کند تا آن که در تاثیرات دریافتی حواس که از بداهه متولد می‌شود و ازغرایز و طبیعت منشا می‌پذیرد. قوام بگیرد. و به همراه فرم تدریجا ساختار را شکل می‌دهد. یک توافقی مابین درون و بیرون. انتخابی‌ست درجهان هولوگرامیک. اما ماتریکسی با تاس‌های تصادف. به این شعر از دکتر معیری که آغازگر چیزبینی‌ست دقت شود.

گناه ازوسط رود آغاز شد

تا دایره به اتمام نرسد

در نگاه بر آثار چیزبین‌ها هنرمند پازل درست نمی‌کند اجزایی بدست می‌دهد برای آفرینش اما نقشه نمی‌دهد. اشاره‌ا‌ی می‌کند به آغاز و مخاطب باید مسیر اشاره شده را بپیماید برای چینش وآفرینش. وقتی مسیر احساس و ادراک در توالی واقعیت‌ها پیمود در هر توالی اشکارگی حقیت به او نشان می‌دهد. کدام وجد و شور و شعف این شهود را برای هنرمند موجب شد و می‌داند در مسیر است و چیزهایی قراراست ببیند. اما شانس دیدن و ندیدن وجود دارد. انتخاب از میان تاس‌های تصادف آغاز می‌شود. هرانتخاب به حقیقت محتوم خویش می‌رسد اما جستجو برای حقیقتی که انگشت اشاره‌ی هنرمند بدان سو است. جستجویی شعف‌انگیز و شهوتناک است. انیمای جنون. میل به صعود و رهایی از هبوط تاس می‌ریزد. قمارکشف حقیقت را تجربه می‌کند و مسیر اشاره را پی می‌گیرد. طلب و جستجوی عشق که یگانگی‌اش را تضادی ذاتی پوشش می‌دهد و هر اشکارگی مانند پارگی حریرست بر زیباترین بخش اندام معشوق و این عیش مدام بهانه‌اش تصویرمعشوق است. تدریجا همذات پنداری می‌کند با نقش‌های کلام درسناریوی زبان می‌خندد می‌گرید و با نقش یکی می‌شود و اما کویری در راه است و حیرت آستانه‌ی سیمرغ است و آستانه‌ی درک سی مرغ بودگی. اما از لذت قمار به ارگاسم فنا می‌رسد.

هوسی دیگرنمانده انگشت اشاره‌اش را برای مخاطب دیگر به سمتی می‌گیرد و هوس قماری دیگر را تجسد نشانه‌ای می‌بخشد...

برای اندکی تماشا

حیرت بام نگاه

دست بر گونه‌ها

که اشک و سجده ...

رازی‌ست ...

... حالا مسیر و نقشه برایش اشکارشده اما نیازی نمی‌بیند در هزارتوی نقشه‌ها اسیر بماند و خود را به جاری کیهان سپرده و درانات تجربه می‌کند این سرعت پیمایش نقاط را برهم‌سطحی خطوط آینه در آینه تکرار است و عبور و در لحظه کالبد فنا می‌شود و زبان و سکوت دستانش را به سوی دست خدا دراز می‌کندو دعوت نوشانوشی را می‌پذیرد. در آستانه‌ی دری دیگر که باز شده... خوان‌شگری سرگشته مسیر انگشت اشاره‌ی مخاطب را دنبال می‌کند. دراین دریای پر ازغرقاب ساحل عافیتی نیست که آن را هم به دریا ریخته‌اند مگر آن که تورا بخوانند

گناه از وسط رود آغاز شد

تا دایره به اتمام نرسد

جریان هنری با نگاهی فراتر از نگاه عام و حاکم برشیوه‌ی روش‌مند جامعه‌ی زیستی آغاز می‌شود. هنرمند دنباله رو جریانات اجتماعی حاکم بر نگاه ونیازهای عموم ومردم نیست. هنرمندی آنی می‌بیند که درتجسد ناخوداگاهی اجتماعی به نگاه غالب تبدیل نشده و بینش‌ها پیشا واقع نیست و اما در دهه‌های اخیر مسیر پیموده شده که مجازی‌سازی و همزمانی را به واکنشی غالب از مجاز و درون آینه‌گانی و غلبه بر واقعیت وجودی انسان تبدیل نموده و تدریجا سیطره‌ی او بر من «کاراکتر مجازی بر خود حقیقی به او همان ابرماشین سخنگو تبدیل می‌شود خود حقیقی به او عینیتی واقعی می‌دهد. و در نهایت این اوی مجازی رشک را بر می‌انگیزد و او عاشقش می‌شود و... رابطه از کلام آغاز می‌شود و اما کلام نیزهمیشه متهم است. تدریجا تا آنجا پیش می‌رود که او حقیقتی می‌شود زوال ناپذیرو من تدریجا تا مرز فراموشی می‌رود و اما این بار دیگر مرزی در آینه نیست... او ابر منی شده و از آینه بیرون می‌آید و جسم‌های متعددی غیر از خود حقیقی را بر می‌گزیند و سرانجام خود را بر بهترین تجسد کوانتومی عینیت مفهومی می‌دهد. اما نه جسم است و نه بعد. با کرختی تمامی حواس و ناکارآمدی آن‌ها این موجود را به ذهن آورد. چون مظروف ازجنس ظرف نیست ابدیت را تجربه کرده و در قالب انرژی نمی‌میرد و ازحالتی به حالتی در می‌آید و خود حقیقی که می‌رود از فرط نا امیدی مرگ جسمانی را تجربه کند درآخرین تجربه‌ی عینی و حضور کالبدی‌اش رویای خویش و ناخود اگاهی‌اش از جنس ماتریکس رویایی بخشیده و نام روح بر آن نهاده و در رویا آن او ای اَبَر مرد و زن را به پای آینه‌یی دوسویه فرا می‌خواند و این بار با این نگاه در یک هم سطح نگاری سرعتی و در قله‌های کلامی به گفتگو می‌نشیند و چیزبینی درنگاه هر دو به یک من و ما و سرانجام توافقی دراین که بر در آینه هم تویی دلستان و این آستانه‌یی‌ ست برای دیدنی دیگر.

... چند کلمه و چند تصویر و چند ذهن و چند. دریافت اَبَر احساس و این اَبَر متن حاصل از این دیدن را کفایت می‌کند.

* توضیح:
هم‌اندیشی سعید صراف معیری و عارف بیژنی باهم درباره چیزبینی‌، که موبدع آن معیری‌ است.

...پایان

پربیننده ترین

آخرین اخبار