کدخبر: ۱۰۴۳
۰۸ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۱۶
چاپ
لینک کپی شد

چیزبینی؛

شتاب از وسط رود آغاز شد

“چیزبینی” پاسخی فلسفی به ناتوانی زبان در انتقال معنای کامل است که با تمرکز بر “نسبت‌ها” به جای “ماهیت وجود” و با حضور فاعل رها شده از سوژه، به دنبال کشف لایه‌های جدید حقیقت و آفرینش زبانی نوین در مواجهه با جهان پیچیده است.

بقلم: سعید صراف معیری*

(اختصاصی ئایان خبر)

بخش اول

ترمینولوژی‌ها هیچ‌گاه نتوانسته است معانی متعدد یک رخداد یک کلمه یا یک حالت و عملکرد را منتقل کنند و همواره مازاد معنا جا می‌ماند در این میان روشی نیاز است که سبب استخراج معانی متعدد می‌شود. (چه استخراج چه تولید) چند چیز روی تصمیم و اراده ما و نیز روی شناخت ما تاثیر مهمی دارند:

١-مکان یا جغرافیا که مثلا بستگی دارد کجا به دنیا بیایید.
٢- زمان و تاریخی که در آن زندگی می‌کنیم.
٣- رویا ( اما رویا سبب شناخت چیزها نمی‌شود)
۴- نسبت‌ها

راه بر شناخت ماهیت و ذات بسته است و به وجود شناسی و متافیزیک کم التفاتی می‌شود و اصولا برای پیدا کردن پاسخ نتوانسته‌اند کمک کننده باشند

از آنجا که توان شناخت ماهیت و وجود موجود نیست، بهتر نیست به سراغ موجودات بریم و وجود را رها کنیم!؟، البته هایدگر به این روش اعتراض سنگینی می‌کند، اما عملا چاره‌ای نیست. رویا در جهت التفاتی به وجود، همان ناکارآمدی را دارد.

منظور از نسبت چیست!: بررسی نسبت‌ها بررسی ریاضیک دارد و در جهان علم نیز کاربرد موثری دارد و روش شناخته شده‌ای است، مثلا برای فهم بُعد چهارم یک مربع می‌توان مربعی را در درون آن از چهار گوش بالا و پایین بصورت معلق نصب کرد حالا نسبت هر دو مربع در آباد سه گانه به‌علاوه داده‌ایم. دیگر مثلا حجم یا مساحت سبب می‌شود بررسی نسبت این دو مکعب نسبت به هم با تغییرات یک داده شامل بدست آوردن جواب‌های متعدد در یک همزمانی آنی‌ است هر چقدر تغییرات یک متغیر پاسخ‌های بسیار متعدد دیگری را در یک لحظه به ما بدهد ما وارد ابعاد وسیع‌ترین شده‌ایم و با داشتن یک منحنی خاص و فرمول می‌توانیم در یک لحظه اطلاعات متعددی بدست آورد و این سرعت بدست آوردن داده‌ها همانا خود مدرنیته است.

فلسفه جدید ما هر چه باشد باید بتواند نسبت‌های جدیدی از چیزها وضع کند. چیزبینی ترکیبی‌ست ارتباطی میان واقعیت موجود (غیرهستی‌شناسانه) و تجسد کلامی ذهنیتی غریب و عاصی در جنون هوشیاری، چیزبینی ذهنیتی دارد که آن را به اندازه‌ی سال‌ها که زبانی نو را جستجو کرد باید شناخت.

آیا این زبان و فلسفه متولد می‌شود؟ چیز لغتی پوششی است بر جوشش و کوشش...و درنتیجه خاموشی ذهن که بر همه و هر «*چیزی *» دلالت می‌کند.

واژه دوم چیز بینی: واژه دوم دیدن و بینش... یعنی حضور فاعلی در محدوده‌ی چیز و در سویه چیز با رهایی من و سوژه خویش. اما به گونه‌ای آوانگاری و بیان خود چیزها که از زبان شاعر یا فیلسوف اندیشمند صادر می‌شود.

آیا امکان بوجود آمدن این تناقض هست؟: پاسخ در تعریف گزینش شهودی است که بعداً آورده می‌شود. در آثاری که ادبیت دارند دارای این خصوصیت هستند که متعجب می‌شویم شاعر این نسبت را چگونه کشف کرده است.

ابتدا برای توضیح بیشتر باز می‌گردم برای توضیح بیشتر :« فلسفه ما ضمن آن که می‌باید فلسفه خودی باشد می‌باید توانایی در جهان معنا و دنیای امروز حرف داشته باشد و نیاز به مختصات پیشرو و امروزین دارد.

بصورت کلی: چیزبینی ترکیبی‌ست ارتباطی میان هستی و تجسد کلامی بخصوص از جانب ذهنیتی غریب و عاصی، ذهنیتی که آن را به اندازه سال‌ها که زبانی نو را جستجو کرد باید شناخت. چیزبینی در پی آن است تا نسبت چیزها را در جهان دوباره تعریف کند و نسبت‌های جدیدی بیابد.

در تاریخ واقعی ما نسبت میان معنا و رفتار نابهنجار منجر به تولید چیزی شد که به آن «روانشناسی» می‌گوییم، یعنی در نظر بگیرید راه به شناخت ماهیت و وجود مسدود است و نمی‌توان معنا را معنا کرد نمی‌توان پدیده‌ها را شناخت و از میان زمان و مکان و رویا که سه پدیده موثر به تصمیمات ما هستند ضلع چهارمی را می‌توان اضافه کرد و آن تعریف مجدد نسبت چیزها به هم و کشفیات جدید است، در ریاضیات نسبت‌ها جایگزین پاسخ‌معادلات و درست و نادرست بودن آنها شده است، خیلی ساده است فرض کنید ما امکانات اندازه‌گیری میان ماه تا زمین را نداریم (وابسته به مکان) و نمی‌توانیم ماهیت ماه و زمین را بشناسیم ( راه به شناخت ماهیت و ذات هم مسدود است) بنابراین پلان‌ بعدی رویایی است که می‌تواند در ذهن زمین و ماه را تصور کند اما هر رویایی رویا نیست یعنی مجددا به محدوده متافیزیک و شناخت‌شناسی وارد می‌شویم و بن بست دوباره اختراع می‌شود راه چهارم نسبت ماه به زمین است تا ببینیم آن دو چه نسبت‌هایی با هم می‌سازند این رویکرد عملی و قابل اجرا است مثلا یک نسبت کشف نیروی کششی و جاذبه و بعدا نیروی گرانشی بود»

چیزبینی تا کنون چه کرده است و یا خواهد کرد؟

...حضور فاعل شناسا در محدوده‌ی چیز با تمام توانایی‌های حسی و معنایی که می‌شود تعریف نمود. ترکیبی کلمه‌ای که برای حضور آدمی در هستی به کار رفته است و این مفهوم منجر به خلاقیتی کاربردی در مفهوم سازی و معنی بخشی به تمام عرصه‌های هنر شده است. شتاب دهنده معنا در ادراک مفهومی که تمام نحله‌های فکری و سعی بشری در محدوده‌ی تفکر شناختی براساس تمام توانایی‌ها را درخواست می‌کند... شناکردنی در شن‌های داغ بیابان پروازی در عمق اقیانوس‌ها و راه رفتن بر آسمان.

ویژگی‌های چیزبینی

1- هیچ چیزبینی منفرد از چیزبین‌های دیگر زندگی نمی‌کند.... چیزبین شدن معطوف به روابطی است که چیزبین با دیگران و جهان و اشیاء دارد. چیزبینی در بودنِ با دیگران معنی می‌شود و دیگران نقش کلیدی در نحوه و شیوه‌ی بودن چیزبین دارند.

2-شرایط زندگی هر روزه برای آدم‌ها شرایط حضور می‌سازد. موقعیت یک حاضر را می‌توان در دو نگاه اجمالی بررسی کرد:
الف: آیا سعادت انسان در زیستن با دیگران است؟، که در این صورت طرح اندازی برای چیزبینی فقط شامل خودش نمی‌شود و برای دیگران هم طرح در می‌اندازد. و چیزهایی را می‌بیند که از محدوده‌ی چیزهای فردی و شخصی فراتر می‌رود.
ب: من اساسا برای خودم زندگی می‌کنم، یک بار و فقط یک بار به این دنیا آمده‌ام و از دیگران هم می‌خواهم برای من زندگی کنند که چیزهایی را می‌بیند که در این محدوده معنا می‌شود....

در بخش دوم چیزبین به چیزهایی که در تفکر بخش اول وجود دارد واقف است اما آن را نمی‌بیند ولی در بخش اول چیزبین به چیزهایی که در تفکر بخش دوم وجود دارد واقف نیست و آن را نمی‌بیند... انشقاقی مشترک و متفرق.

سکانس اول... پرسپکتیوی از چیزبینی...

" از بی‌نهایت نقاط در داده‌های دهکده ماتریکسی چیز، هزاران شعاع محاط می‌شود در محیطی متمایل به مرکز شبکه‌های متعدد مفهومی برای ارسال داده‌ها برمی‌خیزند، و هر نقطه چیزی به مظهری در وراء و ماورای ( بدور از من وجودی و یا سوژه) چیز می‌رسد، و یا در یک درون ماندگاری سیاه چاله‌ای و یا تکینه.

واقعیت با داده‌هایی که بیانگر اشکارکی هر نقطه در واقعیت و معنایی درتعددی دیگری‌ست متجلی شده در گوناگونی حقیقت... و از سرچشمه... این فاصله را یک ارسال کننده به درون شبکه و درکسری از زمان در داده‌ها و پرداخت‌ها می‌فرستد...؛ سرعتی سریع‌تر از نور بدون طی دامنه‌های مفهومی نوری‌ست نه حقیقی و بدین‌گونه‌ از بیت‌های واقعیت در شبکه‌ای از توالی واقعیت‌ها به سود مظهر آن آشکارگی حقیقت می‌گریزد".... و یا مستور می‌کند... در نوع نگاه چیزبینی هیچ... تعینی بر واقعیت و مجاز در موقعیت قراردادی‌شان نیست... و چیزبین است که جایگاه‌شان را دوباره سازی می‌کند... این ذات و انرژی درونی کلمه در ترکیب و در نقش قدیم آن است که ذاتی‌ست. درجستجو چیز از روی آن می‌جهد و به درون نقب می‌زند یک اسپاسمانتالیسم، اما در بستری از سوررئالیسم - رئالیسم. فرقش این است كه از سه بعد به ماورا نمی‌رسد. بلکه بعد چهارم چیزبین است...که خود را درون این ذرات معنی می‌کند و منبع دریافتی‌اش رویاست... در این رویای رسیدن فقط در یك‌جا با هم ملاقات می‌كنند: سه بعد به اضافه(+) اندیشه‌ی هنری.

در انرژی نهفته در معنای کلام جهیدن بر ابعاد چندگانه و بر قلل راه رفتن و در پرش از روی طول کلمه‌هایی که محتوای ذهن را تکان می‌دهد. تعریف کنندگی در جست‌های بلند خط‌ سیر مفهومی و تعین در متن چیزی از خود به جا نمی‌گذارد. در پشت سر او تصویر کلمه و نیز پرش بی‌انکه تعریف و تعیین نماید یک پرشی چند بعدی طی شده است. و این ابعاد در قلل طی شده، هیچ قطعیتی نمی‌سازد... خوانشگر و مخاطب، مفهوم متن را به جایی می‌رسانند كه مولف هم بدان نرسیده است. خواننده، مشتاق، درحیرت می‌ماند و منتظر مولف که بگوید کجا ایستاده و یا تاویلگری که این مفاهیم جهیدن را برایش بر مبنای یک تعین فلسفه هنر، تعبیر کند بله اعتیادی بوجود می‌آید، اعتیاد به کلام... به مفهوم معتاد معنا... تشنگی و نرسیدن به ماورا در معنا...، با تحیر در مفهوم عبور از چیزبینی...، دقیقا به همان جایی كه مولف رسیده است.... یعنی هیچ جا... در آن‌جا، برای گفتن، حرفی ندارد. شرحی ندارد.... و ناگاه با تکیه به حواسی ماوارای احساس چیزی را به زیان می‌آورد كه نه حیرت است و نه راز همان چیزی که شعبده بازان...

پایان بخش اول

* توضیح:
هم‌اندیشی سعید صراف معیری و عارف بیژنی باهم درباره چیزبینی‌، که موبدع آن معیری‌ است.

پربیننده ترین

آخرین اخبار