«عزیزخان» اَبَرمرد تکرار نشدنی ورزش پهلوانی
بقلم : شادروان سید صالح سیدالشهدایی
ئایان/ پنجرهی بسته شصت سال قبلِ ورزشِ پهلوانی و زورخانهای کوردستان را میگشایم. به آن سالها نظری میافکنم. در نیمقرن قبل، آسمان کوردستان روی باد شسته و صاف با ستارههای روشن که چون خنجرکانی بر قلب زمین فرود میآیند و دلها را به نگاههایی برمیتابیدند و انسان فکور و کنجکاو را به مناسبتهایی به یاد گذشته تلخ میاندازند. از لابهلای این ستارهها میتوان تا انتهای آسمان رفت و چون تا انتهای آسمان رفتی، حرفها و رخدادهایی بر دل مینشیند. فریاد از پس فریاد. آیا روزی جوانان دلاوری چون شهریار کُردی، رئوف محمدی، علیرضا غلامی، مُبین نقشبندی، حمیدرضا کُردی، فرید امانی و پژمان سکونتی نیز فراموش خواهند شد؟... سکوت چرا !؟ حسابرسی روزگار جوانان کورد را در نیمقرن قبل و آینده را چه کسی باید شمارش کند؟ اگرامروز کهنهسوار عزیزی مثل مرحوم مرشد حسن دیوانی در روزهای جمعه با صدای مخملینش یاد گذشتهها را تداعی میکرد و با سوز و گداز از قدرتنمایی آنان داستانها نقل میکند. آیا مرشد فریبرز نوروزی از مرشدین برتر ایران، درآینده یاد جوانان را گرامی میدارد؟ چه کسی باید پاسخگوی ستمی باشد که بر گذشتگان رفته؟ مقصر کیست؟ مسئولین ورزش کوردستان که درگذشته کاملاً بیتفاوت عمل کردهاند؟ یا تاریخ مقصر است؟ تاریخی که باید به دست تاریخنویسی ماهر و به دوراز تعصب نگاشته میشد. در این لحظه که به یاد ناکامی و بی روزگاری جوانان شصت سال قبل کوردستان میاندیشم، موج خشم برخاسته از درونم آرام نمیگیرد. بیپروا خود را به موانعی که جوانان کوردستان را محروم کرده میکوبم، حرف دیروز آن است. کسانی که درگذشته از دور، دستی در ورزش کوردستان داشتهاند، نالههای بیفریادم را درک میکنند و شاهد استعداد و قابلیتهای مردمم بودند که چگونه در گودهای تاریک و نمور تلف شد. عمرم به پایان رسیده، عمرم در کار آمیزش با مرگ است. نه خورشیدی گواهی زنده ماندنم را میدهد و نه ستارهای بر خاموشیم گواهی میدهد، تا آینده روشن ورزش باستانی کوردستان را ببینم.
زمانی که با این نوشتههای کال و خام به فکر فرو میروم، امیدوارم این نوشتنها تداوم یابد، احساس میکنم در مقابل کُشتی و ورزش زورخانهای رسالتی دارم. این رسالت حق کسانی است که در این مورد اطلاع کافی دارند. بنابراین چگونه میتوانم خاموش بمانم و چگونه میتوانم به نیمقرن گذشته ورزش باستانی کوردستان بیتفاوت باشم. چگونه از سوختن و حسرتبهدل ماندنها ساکت باشم. این نوشته که به مناسبت گرامیداشت سال روز وفات پهلوان «عزیز رحمانی» نگاشته میشود، امید است در آینده سرفصل تازهای برای گرامیداشت بزرگان دیگر باز شود.
دو سال قبل مطالبی نوشتم با سه مضمون. پهلوان کیست؟ زورخانه کدام است؟ و چگونه کشتی گرفتن پهلوان نادرسنندجی با شعبان سیاه آخرین پهلوان درباره ناصرالدینشاه که در عمارت امانیه انجام شد. این سه موضوع را به یکی از نشریات محلی دادم یکی، دو شماره از آن چاپ شد که بسیار هم مورد توجه قرارگرفت و علاقهمند تداوم آن بودند، به دلایلی آن را ناتمام گذاشتم، بگذریم که «گذشت خصلت مردان است». صد افسوس برای گذشتۀ زخمی کوردستان و هزار افسوس برای تباه شدن عمر ورزشی جوانان کوردستان که با عشق شروع کردند و با تلخی آن را به پایان بردند. جوانانی چون «سهراب ساخته» با اندامی زیبا و فولادینش که امروزه جز عکسی در قاب قهوهخانه و زورخانهها اثر و نشانی از او به یادگار نمانده است. درحالیکه درشهرستانهای کرمانشاه و همدان، آذربایجانغربی و شرقی، زنجان و قزوین و... باستانیکاران با حمایت سازمان تربیتبدنی، کُشتی را از گود زورخانه به روی تشکهای کشتی بردند و ثابت کردند پایگاه و جایگاه کشتی در ایران گود زورخانه است.
... در روزگار محرومیت کوردستان در سال 1298 در محله پهلوانخیز (سر تپوله) در یک خانواده ورزشی کودکی متولد می شود. او را «عزیز» نام نهادند، روزهای نونهالی و نوجوانی را بسان کودکان محلهاش با بازیهای رایج آن زمان طی کرد. بازیهایی که در آن کوچههای خاکی باصفا و صمیمت همراه بود. عزیز در آن بازیهای رایج همیشه یکسر و گردن از دوستان بالاتر بود، گویی نیروی لایزال او را به جلو میبرد. تیلهبازی، الکدولک، جفتک چهار کفش و سرانجام گلاویز شدن و کُشتی گرفتن و لباسهای پارهپاره، «عزیز»، نشان از آن داشت زودتر از سن خود بزرگشده بود، آشنایی با حرفه پدری (مسگری) «عزیز» را نیرومند ساخت. «عزیز»به تأسی و پیروی از برادرانش محمود خان و احمدخان در نوجوانی پای درگود گذاشت و برگود بوسه زد. با عشق شروع کرد، عشقی سرکش و مهارنشدنی و به تشویق برادران، «عزیز» را رهنمون زورخانه صحافی کرد. «عزیز» با سلام و صلوات وارد زورخانه شد. حاج علی طوفانی کهنهسوار از شبستان باستانیکاران کوردستان پس از ادای بسمالله و خواندن قل هو الله، به مبارکی و میمنت لُنگ پهلوانی بر کمر «عزیز» بست و «عزیز» رسماً در جرگه باستانیکاران ظاهر شد. دراندک مدتی «عزیز» شهره و پهلوان و الگوی جوانان محلههای سنندج شد. مرحوم پهلوان«عزیز رحمانی» در آغاز راه مورد توجه پهلوان احمد لاهور پور آن اُسوهی جوانمردی قرار گرفت. مرحوم لاهور پور در ورزش بیهمتا و در اخلاص بسان «پوریای ولی» بود. و به تربیت او همت گماشت و فن و فوت و رمز و راز این ورزش مقدس را در طبق اخلاص در اختیار«عزیز خان» گذاشت. از هر کوی و برزن عبور میکرد انگشتنما بود. بچهها با شوق به او نگاه میکردند و جوانان در حسرت او بودند و پیران برایش دعا میکردند. شهرت عزیز از دروازههای سنندج فراتر رفت. آشنایی با پهلوان «یدالله خان محبی» و پهلوان «مصطفی طوسی» پهلوان پایتخت در زورخانه صحافی سنندج و تعریف و تمجید این دو بزرگوار، عشقی نو و احساس تازهای در«عزیز» پدید آورد. زنگِ گودِ زورخانههای شهرهای همجوار برایش به صدا درآمد. پهلوان«عزیز رحمانی» با وزن 90 کیلو آنقدر چست و چالاک بود که در حین چرخیدن دو بار پشتک و وارو میزد و چنین کاری را کمتر ورزشکار باستانی میتواند انجام دهد. در میل بازی و چرخ و کباده و سنگ، پهلوان« عزیز رحمانی» الگو و نمونه بود و سنگ تمام میگذاشت. کمتر باستانیکاری با این مهارت و شیرینکاری بود.
ماندن در گود زورخانه و انجام عملیات باستانی پهلوان «عزیز» را ارضا نمیکرد او هدفی را دنبال میکرد که بزرگانی چون پهلوان ابوالقاسم سنجری، پهلوان مصطفی طوسی، احمد وفادار، حسن کورهپز و احمد طاهری و... به آن رسیده بودند. گود زورخانه برای پهلوان سنندجی کوچکشده بود، دیگر نمیتوانست در گود زورخانهها در خود بشکند و در نهایت آرام و بی صدا، بدون هیچ نام و نشانی بمیرد. او دل به کُشتی بسته بود. شیفته و عاشق، اگرچه مرحوم پهلوان «عزیز رحمانی» در گود زورخانه آبدیده شده بود و قدرت بدنی نیز انگیزهای دیگر بود تا پنجه در پنجه کشتی گیران نامآور بیندازد، اما مرحوم پهلوان «عزیز رحمانی» میدانست که کشتی مقولهای جداگانهای است و فاکتورهایی مخصوص به خود دارد و قدرت بدنی بهتنهایی کافی نیست. در کشتی فن و بند و بدلکاری حرف اول را میزند. یکی از فاکتورهای مهم کُشتی میدان دیدن بود. متأسفانه درگودهای سنندج حریفی نبود تا برای پهلوان «رحمانی» فشار بیاورد. اگر هر از گاهی باکسی سرشاخ میشد حریف آنقدر قوی نبود تا پهلوان را به اذیت بیندازد. مرحوم پهلوان «رحمانی» در سنندج در آن دوران دو کُشتی گرفت که نمیخواهم به آنها اشارهکنم، چون در هر دو مورد حرف و حدیثهای زیادی وجود دارد و هرکسی طبق سلیقه و تعصب ، و از زاویهی دید ِخود از آن یاد میکند. فنون و بدل کشتی زیاد است، چهارصد فن و بدل دارد این ورزش. درکُشتی گاه اتفاق میافتد که حریف با فن خود زمین بخورد، یعنی بدلکاری. در اینجا ذکر یک نکته لازم است که به عرض خوانندگان برسانم. «عزیز رحمانی» درچهار وزن پهلوانی و کُشتی آزاد درمسابقات شرکت میکند. آقای مسعود رضوی که زادگاهش یکی از روستاهای قروه بود و در همدان تحصیل میکرد، در همدان با کُشتی گرفتن روی تُشک آشنا شده بود و این رشته را تا حدودی آموخته بود، رضوی در دانشگاه تهران زیر نظر استاد حمید محمود پور آموختههایش را تکمیل میکند و در سال 1319 در قهرمانی کشور به نام همدان شرکت نمود و در خروس وزن کشتی فرنگی دوم میشود، رضوی پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، در دبیرستانهای سنندج مشغول به کارشد و در رشته زبان انگلیسی تدریس میکرد. در سالهای 1321 و 1322 در خروسوزن به نام سنندج شرکت نمود و در رشته آزاد و فرنگی به مقام اول رسید، مجدداً در سال 1323 به نام سنندج در مسابقات کشور شرکت نمود و به مقام دوم فرنگی رسید. در آن روزگار آغاز کُشتی من (صالح سیدالشهدایی) و همدورههای من بود و انتظار داشتیم از وجودش به فیض برسیم. متأسفانه استاد رضوی بسیار مُمسک بود و از گفتن فنون کشتی خودداری میکرد؛ و باوجود شناخت از قدرت بدنی «عزیز خان» هرگز فنی به «عزیز خان» نیاموخت. درحالیکه کافی بود پهلوان «عزیز رحمانی» با چند فن و بدل آشنا شود. مسعود رضوی درگرفتن فن «قفل قیصر» استاد بیبدیلی بود، آموزش همین فن به پهلوان «عزیز رحمانی» او را از چموخم کُشتی نجات میداد. فن قفل قیصر فنی بود که به قدرت بدنی نیاز داشت و این قدرت را «عزیز خان» داشت و خوب میتوانست از آن استفاده ببرد که متأسفانه اینگونه نشد. «عزیز رحمانی» تصمیم گرفت با اتکای آمادگی بدنی، سرعت و قدرت نیروی جوانی و جسارت و شهامت بینظیرش (در سال 1324) بهمنظور شرکت در چهار وزن باستانی عازم تهران شود و در دستهی پَر وزن در این مسابقات شرکت نماید. 9 نفر در این مسابقه شرکت کرده بودند که همگی آبدیده و فنی بودند. «عزیز رحمانی» در این میدان سخت که اولین میدانش بود، سوم شد. کسانی که کشتی گرفتهاند به خوبی میدانند دلهرهی میدان نیمی از قدرت بدنی کُشتی گیر را میگیرد، پهلوان «عزیز رحمانی» از آنهمه فنون کشتی فقط یک لِنگ و پیشانداز آنهم ناقص و یک دست زیر بغل در مایهی تُندر بلد بود. چنین افتخاری برای کوردستان مایهی فَخر و مباهات بود. پهلوان در سال 1325 مجدداً عازم تهران شد تا درچهار وزن باستانی شرکت کند تعداد شرکتکنندگان به ده نفر رسیدند. مرحوم پهلوان «عزیز رحمانی» بعد از احمد طاهری قهرمان معروف مشهدی که لِنگکار شایستهای بود به مقام دوم رسید، پهلوان «عزیز رحمانی» در این مسابقه به پیروزی بزرگی نائل شد. «سید عبدالله مجتبوی» قهرمان جهان حریف پهلوان «عزیز رحمانی» بود که «عزیز» او را ضربهفنی نمود. در سال 1326 «رحمانی» در وزن 79 کیلو کُشتی آزاد، یعنی وزن ششم در کُشتی کلاسیک بر روی تشک رفت. عدهای از قهرمانان تیم ملی در این مسابقات شرکت کرده بودند. مسابقات در حیاط دارالفنون برگزار شد. عدهای از سنندجیها ازجمله خودم (سیدالشهدایی) مرحوم رشید خداجو، صدیق بکری و مهدی اختری شاهد این کشتی بودیم. هشت کشتیگیر قَدر روی تشک رفتند. «عزیز رحمانی» بعد از ناصر جاوید قهرمان بلندآوازه تهران به مقام دوم رسید. پهلوان «عزیز» در این مسابقات بر «گودرزی»کُشتی گیر بروجردی پیروز شد. گودرزی آنقدر پیگیر تمرین و مسابقه شد که بعد از چند سال بعد از تختی در این وزن دوم شد. مرحوم «عزیز رحمانی» در سال 1328 و 31 در مسابقات شرکت نمود و متأسفانه نتوانست به مقامی برسد. «رحمانی» بهجای اینکه ازکُشتیهای قبل تجربه کسب کند، بیتفاوت گذشت. «عزیزرحمانی» بعدها در ژاندارمری تهران استخدام شد در آن موقع ژاندارمری امکانات ورزشی زیادی داشت و قهرمانان بزرگی چون عباس زندی آنجا بودند. امکان پیشرفت «عزیز» فراهم بود در آنجا «عزیز رحمانی» میتوانست به بزرگترین آرزوی تاریخ ورزشی خود برسد و حتی لباس تیم ملی را بپوشد. مرحوم «بلور» استاد کُشتی ایران در پارک شهر به بنده گفت؛ «عزیز» حتی میتوانست قهرمان جهان شود. اما افسوس «عزیز رحمانی» هرگز نخواست، فعل خواستن را برای رسیدن به توانستن انجام دهد. باکمال تأسف راهی را که با عشق آغاز کرده بود با تلخکامی به پایان برد. از حق نباید گذشت با نبود امکانات و مربی و تُشک کشتی و عدم تشویق، پهلوان«عزیز رحمانی» در روزگاری برای کوردستان افتخار آفرید که ورزش کوردستان در فقر می سوخت. روانش شاد. خدایش بیامرزد.
برچسب: #ورزش_زورخانه_ای_و_پهلوانی
#کردستان_سنندج
#پهلوان_عزیز_خان_رحمانی
پربیننده ترین
- ● جادوی کلام در گل و سیمان؛ روایت خالق مجسمههای سفید، هادی ضیالدینی
- ● مرگ و زندگی در آتش آبیدر: بازماندهای که در چشمان مرگ نگریست
- ● فروپاشی پدرسالاری در نگاه جامعهشناسانه
- ● جنگ قدرت در میدان زبان – نبردی جهانی، بیصدا اما ویرانگر
- ● زندگی و هنر یک ویلون نواز سنندجی
- ● سنندج در گره زمان و مکان؛ از مدیریت نابینا تا شورای خوابآلود
- ● توسعهی کردستان در ترازوی گفتوگو و شفافیت، وعده یا واقعیت؟
- ● یادگارهای مستطیل سبز؛ بهانهای برای واکاوی جاماندگیِ فوتبال کردستان
- ● زنِ خوب یا جهانِ بد؟ تحلیل شخصیتهای نمایشنامهای که فضیلت را در تنگنا میگذارد
- ● حقوق توانیابان در سنندج همچنان نادیده گرفته میشود
- ● ۱۲۳ در دیواندره؛ تیمی کوچک با بار بزرگِ مداخله در بحرانهای اورژانسی
- ● نظام پزشکی: دوربین دراتاقهای عمل الزامی میشود
- ● حلقههای مفقوده توسعه فرهنگی در منطقه اورامانات
- ● «پاریزهر» سنندج طوفانی شد؛ پیروزی قاطع ۴ بر ۱ و پایان نیمفصل
- ● کردستان و ضرورت اجماع نخبگانی؛ بازخوانی یک نیاز فراموششده در مسیر توسعه
آخرین اخبار
- ● سنندج در گره زمان و مکان؛ از مدیریت نابینا تا شورای خوابآلود
- ● تأخیر در پرداخت مطالبات سلامت؛ تعرفهها بیاثر و هزینه بیماران بیشتر میشود/ بررسی علل عدم اجرای ماده ۳۸ قانون در دستور کار سازمان بازرسی قرار می گیرد
- ● ۱۲۳ در دیواندره؛ تیمی کوچک با بار بزرگِ مداخله در بحرانهای اورژانسی
- ● حلقههای مفقوده توسعه فرهنگی در منطقه اورامانات
- ● حقوق توانیابان در سنندج همچنان نادیده گرفته میشود
- ● زنِ خوب یا جهانِ بد؟ تحلیل شخصیتهای نمایشنامهای که فضیلت را در تنگنا میگذارد
- ● «پاریزهر» سنندج طوفانی شد؛ پیروزی قاطع ۴ بر ۱ و پایان نیمفصل
- ● آتش هیرکانی چالوس همچنان در جریان است
- ● یادگارهای مستطیل سبز؛ بهانهای برای واکاوی جاماندگیِ فوتبال کردستان
- ● پ.ک.ک از منطقه راهبردی زاب خارج شد
- ● نظام پزشکی: دوربین دراتاقهای عمل الزامی میشود
- ● مرگ و زندگی در آتش آبیدر: بازماندهای که در چشمان مرگ نگریست
- ● کردستان و ضرورت اجماع نخبگانی؛ بازخوانی یک نیاز فراموششده در مسیر توسعه
- ● زندگی و هنر یک ویلون نواز سنندجی
- ● فروپاشی پدرسالاری در نگاه جامعهشناسانه